تخلل و تکاثفتَخَلْخُل وَ تَکاثُف، دو اصطلاح در فلسفه طبیعی به معنی رقیق شدن و غلیظ شدن هستند. فهرست مندرجات۲ - در اصطلاح ۳ - تفاوت با نموّ و ذُبول ۴ - از نظر فلسفه یونان ۵ - از نظر ابن رشد ۶ - از نظر ارسطو ۷ - از نظر فارابی ۸ - تعریف ابن سینا و غزالی ۸.۱ - تخلخل ۸.۱.۱ - در مقولۀ کیف ۸.۱.۲ - در مقولۀ وضع ۸.۲ - تکاثف ۹ - از نظر ابن سینا ۱۰ - از نظر فخرالدین رازی ۱۱ - از نظر سهروردی ۱۲ - از نظر ملاصدرا ۱۳ - فهرست منابع ۱۴ - پانویس ۱۵ - منبع ۱ - در لغتتخلخل و تکاثف در لغت به معنای کاهش و افزایش پیوستگی میان ذرات چیزی است. [۱]
قاموس، ج۳، ص۲۷۴.
[۲]
شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص۲۹۹، ۱۴۰۳ق.
[۳]
شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۲، ص۱۰۶۸، ۱۴۰۳ق.
۲ - در اصطلاحدر اصطلاح آن را به فزونی یا کاستی حجم چیزی بدون انضمام شیء خارجی و یا جدایی چیزی از آن، بر اثر عللی مانند حرارت و برودت ، تعریف کردهاند. [۴]
فارابی، اربع رسائل فلسفیه، به کوشش جعفر آلیاسین، ج۱، ص۲۸۰، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۵]
ابن سینا، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، ج۱، ص۷۷، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
[۶]
ابن سینا، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، ج۱، ص۴۱۳، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
۳ - تفاوت با نموّ و ذُبولبا همین تعریف، تخلخل و تکاثف از نمو و ذبول متمایز میشود، با آنکه هر یک نوعی از حرکت در کمیت به شمار میروند، در تخلخل و تکاثف مقدار جسم بدون پیوستگی یا جداییِ چیزی زیاد و کم میشود، اما نمو و ذبول همراه با پیوستگی یا جدایی است. [۷]
کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، شرح مبارکشاه بخاری، ج۱، ص۴۳۴، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
[۸]
بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، ج۱، ص۱۲۸، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
[۹]
ابن کمونه، سعد، الجدید فی الحکمه، به کوشش حمید مرعید کبیسی، ج۱، ص۳۲۱، بغداد، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۲م.
۴ - از نظر فلسفه یونانتخلخل و تکاثف معادل واژۀ یونانی τό μανόν χαί τό πυχνόν است. [۱۰]
افنان، سهیل محسن، واژهنامۀ فلسفی، ج۱، ص۹۰، تهران، ۱۳۶۲ش.
نخستین بار آناکسیمنس فیلسوف یونانی در سده ۶قم در تبیین نظریۀ خود در اینباره که هوا مادۀ نخستینِ همه چیز است، گفت که هوا بر اثر فشردگی دگرگون میشود، یعنی به سبب تخلخل به آتش ، و به سبب تکاثف به آب و خاک تبدیل میشود. او تخلخل و تکاثف را تغییری میدانست که موجب شکلپذیری اشیاء میشود و این تبدیلها، در صورت و مقدار مادۀ نخستین تأثیر نمیکند. [۱۱]
گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، ج۱، ص۷۶، تهران، ۱۳۷۵ش.
[۱۲]
گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، ج۱، ص۳۴۱-۳۴۲، تهران، ۱۳۷۵ش.
۵ - از نظر ابن رشدچنانکه ابن رشد (د ۵۹۵ق/ ۱۱۹۹م) میگوید، در نظریههای کهن دیگری نیز که آب یا آتش را مادۀ نخستین میشمردهاند، تبدیل مادۀ نخستین به عناصر دیگر در قالب تخلخل و تکاثف تبیین میشده است. [۱۳]
ابن رشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعۀ ارسطو، به کوشش موریس بویژ، ج۱، ص۸۲-۸۳، بیروت، ۱۹۳۸م.
۶ - از نظر ارسطوارسطو (۳۲۲- ۳۸۵قم) تخلخل و تکاثف را گونهای حرکت در مکان میدانست که موجب اجتماع و افتراق و نیز کون و فساد اشیاء میشود. یحیی بن عدی ( د ۳۶۴ق/۹۷۵م) و ابوالفرج بن طیب (د ۴۳۵ق/۱۰۴۴م) در توضیح نظر ارسطو تخلخل و تکاثف را موجب سنگینی و سبکی و سختی و نرمی جسم دانستهاند. [۱۴]
ارسطو، الطبیعه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، ج۲، ص۸۸۵، قاهره، ۱۴۰۴ق.
وجود تخلخل و تکاثف را برخی دلیل اثبات خلأ میدانند. [۱۵]
ارسطو، الطبیعه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، ج۱، ص۳۴۴، قاهره، ۱۴۰۴ق.
[۱۶]
ارسطو، الطبیعه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، ج۱، ص۳۸۸- ۳۸۹، قاهره، ۱۴۰۴ق.
[۱۷]
ابوحیان توحیدی، علی، المقابسات، ج۱، ص۳۲۱، تهران، ۱۳۶۶ش.
۷ - از نظر فارابیفارابی (د ۳۳۹ق/۹۵۰م) و ابن رشد بر مبنایی ارسطویی، تخلخل و تکاثف را از مقولۀ وضع به شمار آوردهاند. [۱۸]
فارابی، اربع رسائل فلسفیه، به کوشش جعفر آلیاسین، ج۱، ص۲۸۰، تهران، ۱۳۷۱ش.
[۱۹]
ابن رشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، ج۱، ص۱۲۶، قاهره، ۱۹۸۰م.
۸ - تعریف ابن سینا و غزالی۸.۱ - تخلخلتخلخل بنا به تعریف دقیقتر ابن سینا (د ۴۲۸ق/۱۰۳۷م) و غزالی (د ۵۰۵ق/۱۱۱۱م) اسم مشترکی است که چند معنا دارد: ۸.۱.۱ - در مقولۀ کیفنخست به معنای حرکت جسم است از مقداری به مقدار بزرگتر که باعث رقیقتر شدن قوام شیء به رغم پیوستگی آن میگردد، و دوم به معنای کیفیت چنین قوامی است. ۸.۱.۲ - در مقولۀ وضعنخست به معنای جنبش اجزاء یک جسم است که پس از نزدیک بودن به یکدیگر، از هم فاصله میگیرند، و دوم به هیئت وضع اجزاء دلالت میکند. ۸.۲ - تکاثفتکاثف نیز به همین گونه هم به حرکت در کم و کیف و حرکت در وضع، و هم بر وضع اطلاق میگردد. [۲۰]
ابن سینا، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، ج۱، ص۲۵۸، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی.
[۲۱]
غزالی، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، ج۱، ص۲۹۸- ۲۹۹، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی.
[۲۲]
بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضی مطهری، ج۱، ص۶۷۹، تهران، ۱۳۴۹ش.
۹ - از نظر ابن سینابه نظر ابن سینا تخلخل و تکاثف، گاه بالذات است و موجب تبدیل ذات جسم میگردد، مانند تبدیل آب به هوا، و گاه بالعرض ، مانند هوا که در روز متخلخل و در شب متکاثف است. [۲۳]
ابن سینا، التعلیقات، به کوشش عبدالرحمان بدوی، ج۱، ص۵۵، قم، ۱۴۰۴ق.
۱۰ - از نظر فخرالدین رازیفخرالدین رازی (۵۴۳- ۶۰۶ق/ ۱۱۴۸- ۱۲۰۹م) با نقد نظر فلاسفه میگوید که تخلخل و تکاثف از فروع نفی جزء لایتجزی است، زیرا با فرض اثبات جوهر فرد، افزایش یا کاهش مقدار جسم و بنابراین تخلخل و تکاثف محال است. [۲۴]
فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، ج۱، ص۵۷۲، حیدرآباد، ۱۳۴۳ق.
[۲۵]
فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، ج۲، ص۲۵، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۶]
فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، ج۲، ص۴۲، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۷]
فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، ج۲، ص۴۳، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۱ - از نظر سهروردیسهروردی (۵۴۹- ۵۸۷ق/۱۱۵۴-۱۱۹۱م) چون خلأ را در عالم محال دانسته، میگوید که تخلخل و تکاثف حقیقی محال است [۲۸]
سهروردی، یحیی، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، ج۲، ص۷۷، تهران، ۱۳۵۵ش.
و قطبالدین شیرازی (۶۳۴-۷۱۰ق/۱۲۳۷-۱۳۱۰م) در شرح این عبارت وی بر مجازی بودن آن استدلال کرده است. [۲۹]
قطبالدین شیرازی، شرح حکمه الاشراق، ج۱، ص۲۱۲، قم، ۱۳۱۵ق.
۱۲ - از نظر ملاصدراصدرالدین شیرازی (د ۱۰۵۰ق/۱۶۴۰م) دلایل سهروردی را در اینباره نپذیرفته است. به اعتقاد ملاصدرا تخلخل به لطافت ، یعنی رقیق بودن همراه با بزرگی در حجم شباهت دارد. [۳۰]
صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، ج۴، ص۷۶، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
[۳۱]
صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، ج۵، ص۹۸، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
وی میگوید برخی این اشکال را وارد کردهاند که مقدار یا کمیت یک جسم چیزی نیست جز پیوستگی یا همان اتصال جوهری که اساس جسمیت است. بنابراین پذیرفتن تخلخل و تکاثف به این معناست که جسم واحدی بتواند به دو کمیت متفاوت درآید و این مستلزم عرضی بودن کمیت است. وی در پاسخ به این اشکال، تخلخل و تکاثف را به داخل شدن و خارج شدن جسمی لطیف همچون هوا در میان اجزاء جسم مربوط میداند و حرکت جسم واحد را در بیش و کم شدن مقدارش نمیپذیرد. [۳۲]
صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، ج۵، ص۹۰-۹۱، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
بر این اساس پذیرفتن تخلخل و تکاثف حقیقی نیازمند اثبات هیولا برای جسم است و به همین سبب برخی از متقدمان جسم را، به جای ماده و صورت ، مرکب از هیولا و صورت دانستهاند تا مقدار جسم در جوهریت آن دخیل نباشد. [۳۳]
صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، ج۵، ص۹۱، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
[۳۴]
کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، شرح مبارکشاه بخاری، ج۱، ص۴۳۳، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش.
[۳۵]
فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، ج۲، ص۲۵، تهران، ۱۳۷۳ش.
۱۳ - فهرست منابع(۱) ابن رشد، محمد، تفسیر مابعدالطبیعۀ ارسطو، به کوشش موریس بویژ، بیروت، ۱۹۳۸م. (۲) ابن رشد، محمد، تلخیص کتاب المقولات، به کوشش محمود قاسم، قاهره، ۱۹۸۰م. (۳) ابن سینا، التعلیقات، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قم، ۱۴۰۴ق. (۴) ابن سینا، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی. (۵) ابن سینا، الشفاء، به کوشش ابراهیم مدکور، قاهره، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م. (۶) ابن کمونه، سعد، الجدید فی الحکمه، به کوشش حمید مرعید کبیسی، بغداد، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۲م. (۷) ابوحیان توحیدی، علی، المقابسات، تهران، ۱۳۶۶ش. (۸) ارسطو، الطبیعه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۴۰۴ق. (۹) افنان، سهیل محسن، واژهنامۀ فلسفی، تهران، ۱۳۶۲ش. (۱۰) بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، به کوشش مرتضی مطهری، تهران، ۱۳۴۹ش. (۱۱) بیضاوی، عبدالله، طوالع الانوار، به کوشش عباس سلیمان، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م. (۱۲) سهروردی، یحیی، مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۵۵ش. (۱۳) شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ۱۴۰۳ق. (۱۴) صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار الاربعه، تهران، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م. (۱۵) غزالی، الحدود، المصطلح الفلسفی عند العرب، به کوشش عبدالامیر اعسم، بغداد، منشورات مکتبه الفکر العربی. (۱۶) فارابی، اربع رسائل فلسفیه، به کوشش جعفر آلیاسین، تهران، ۱۳۷۱ش. (۱۷) فخرالدین رازی، شرح عیون الحکمه، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۸) فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، حیدرآباد، ۱۳۴۳ق. (۱۹) قاموس. (۲۰) قطبالدین شیرازی، شرح حکمه الاشراق، قم، ۱۳۱۵ق. (۲۱) کاتبی قزوینی، علی، حکمه العین، شرح مبارکشاه بخاری، به کوشش جعفر زاهدی، مشهد، ۱۳۵۳ش. (۲۲) گمپرتس، تئودور، متفکران یونانی، ترجمۀ محمدحسن لطفی، تهران، ۱۳۷۵ش. ۱۴ - پانویس
۱۵ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تخلخل و تکاثف»، ج۱۴، ص۵۸۲۵. ردههای این صفحه : اصطلاحات فلسفی | فلسفه
|